من هم در برگههای بازجویی نوشته بودم؛ اشتباه کردم
مجتبی سمیعنژاد
وقتی مرا میزدند، وقتی هفت هشت نفر مرا روی زمین میانداختند و با مشت و لگد به جانام میافتادند، میگفتم که اشتباه کردم، وقتی از پنج اتاق دیگر بازجویی در 352 سپاه صدای داد و فریاد دوستان ندیدهام را میشنیدم و در گوشام مدام می خواندند که بیچارهات میکنیم در برگههای بازجویی مینوشتم پشیمان هستم. وقتی 12 ساعت بازجویی میشدم در اتاقهای بازجویی و دست بند به دستانام میزدند و پاهایام را با طناب میبستند و دور سرم حولهی نمدار میپیچیدند و چیزی میزدند به من که تا مغز استخوانام میسوخت، مینوشتم که غلط کردم نوشتم آزادی، غلط کردم نوشتم حقوقبشر.
آری من هم اعتراف کردم، طی 88 روز بازجویی، 88 روز سلول انفرادی، وقتی که کاسهی ادرار جلویام گرفتند که یا بخور یا بگو فلانی کیست. صبح که حسین در دستشویی 352 یواشکی میگفت که دیشب با او چنین کردهاند اصلا باور نمیکردم، ولی وقتی کاسهی ادرار را با قاشق جلویام گرفتند باور کردم؛ باور کردم و نوشتم اشتباه کردم. وقتی در سلول انفرادی 20 روز رهایام کردند و نیامدند بازجویی چرا که همکاری نمی کردم، مجبور بودم که بگویم اشتباه کردهام و اعتراف میکنم. و نمیدانید اینکه روزی میرسد که هر لحظه منتظر هستید تا بازجو بیاید یعنی چه!
وقتی با چوب و شلنگ مرا میزدند مجبور بودم که بنویسم نادم و پشیمان هستم و ولایت فقیه و رهبری را تا به حال نشناختهام. وقتی در چهلهی سرمای زمستان توی حیاط 352 یا همان 2 الف نگهم داشتند مجبور شدم که بنویسم “سید” اشتباه کردم و مرا “مورد رافت اسلامی” قرار دهید که الحق دادند و 34 ماه زندان برایام بریدند.
وقتی فحش پدرمادردار میدادند، وقتی روی یک صندلی با چشمبند رو به دیوار مینشاندند مرا، وقتی یک ساعت تمام با تحقیر و توهین چند نفر پس گردنام میزدند و مدام سیلی میخوردم تا آنجا که از دهان و بینیام خون بیاید مجبور بودم که بنویسم من فریب خوردهام.
می دانید اینها چیست؟ اینها گوشهیی از همان شکنجههایی است که در زمان زندانام طی نامهیی به خاتمی و شاهرودی نوشتم و محمدعلی ابطحی از چنان نامهی تلخی خبر داد که تاثر اعضای دولت را به دنبال داشته است و خودش چهقدر دلگیر بود از این قضیه. حالا ابطحی را آوردهاند از او چنین اعتراف میگیرند.
آری اینچنین است که آدمها در زندان اعتراف میکنند؛ وقتی که آنها را میزنند، بیخوابی میدهند و ارتباطشان را با دنیای خارج قطع میکنند و جدیدا که قرص هم میدهند تا به قول ابطحی از “هیاهوی این دنیا رها شوی”. جلادان زندان اوین اینکار را میکنند و نهادهای امنیتی برایاش دادگاه تشکیل میدهند و رسانههای فاشیستی مثل خبرگزاری فارس که دشمن تک تک مردم ایران است و خبرنگاراناش باید حواس خود ار از این پس بیش تر جمع کنند، گزارشاش را میزنند.
این اعترافها باطل است، حرام است، مسخره است، غیره قانونی است، حجیت شرعی و قانونی ندارد، اعترافی که خبرگزاری فارس گزارشاش را بدهد قابل استناد نیست. باور نکنید که این گفتهها که از روی کاغذ خوانده میشد، گفتههای زندانیان سیاسی عزیز ما است. میدانم که هیچ کس باور نمیکند و آنها آب در هاون میکوبند و همه باور داریم که دولت احمدینژاد یک دولت کودتایی و غیرقانونی است که خودش و حامیاناش مسئول قتل و کشتار مردم هستند و با این رفتارها استالینیستی فوج بر فوج بر منفوریت خود میافزایند
http://www.madyarir an.net/?p= 1110
وقتی مرا میزدند، وقتی هفت هشت نفر مرا روی زمین میانداختند و با مشت و لگد به جانام میافتادند، میگفتم که اشتباه کردم، وقتی از پنج اتاق دیگر بازجویی در 352 سپاه صدای داد و فریاد دوستان ندیدهام را میشنیدم و در گوشام مدام می خواندند که بیچارهات میکنیم در برگههای بازجویی مینوشتم پشیمان هستم. وقتی 12 ساعت بازجویی میشدم در اتاقهای بازجویی و دست بند به دستانام میزدند و پاهایام را با طناب میبستند و دور سرم حولهی نمدار میپیچیدند و چیزی میزدند به من که تا مغز استخوانام میسوخت، مینوشتم که غلط کردم نوشتم آزادی، غلط کردم نوشتم حقوقبشر.
آری من هم اعتراف کردم، طی 88 روز بازجویی، 88 روز سلول انفرادی، وقتی که کاسهی ادرار جلویام گرفتند که یا بخور یا بگو فلانی کیست. صبح که حسین در دستشویی 352 یواشکی میگفت که دیشب با او چنین کردهاند اصلا باور نمیکردم، ولی وقتی کاسهی ادرار را با قاشق جلویام گرفتند باور کردم؛ باور کردم و نوشتم اشتباه کردم. وقتی در سلول انفرادی 20 روز رهایام کردند و نیامدند بازجویی چرا که همکاری نمی کردم، مجبور بودم که بگویم اشتباه کردهام و اعتراف میکنم. و نمیدانید اینکه روزی میرسد که هر لحظه منتظر هستید تا بازجو بیاید یعنی چه!
وقتی با چوب و شلنگ مرا میزدند مجبور بودم که بنویسم نادم و پشیمان هستم و ولایت فقیه و رهبری را تا به حال نشناختهام. وقتی در چهلهی سرمای زمستان توی حیاط 352 یا همان 2 الف نگهم داشتند مجبور شدم که بنویسم “سید” اشتباه کردم و مرا “مورد رافت اسلامی” قرار دهید که الحق دادند و 34 ماه زندان برایام بریدند.
وقتی فحش پدرمادردار میدادند، وقتی روی یک صندلی با چشمبند رو به دیوار مینشاندند مرا، وقتی یک ساعت تمام با تحقیر و توهین چند نفر پس گردنام میزدند و مدام سیلی میخوردم تا آنجا که از دهان و بینیام خون بیاید مجبور بودم که بنویسم من فریب خوردهام.
می دانید اینها چیست؟ اینها گوشهیی از همان شکنجههایی است که در زمان زندانام طی نامهیی به خاتمی و شاهرودی نوشتم و محمدعلی ابطحی از چنان نامهی تلخی خبر داد که تاثر اعضای دولت را به دنبال داشته است و خودش چهقدر دلگیر بود از این قضیه. حالا ابطحی را آوردهاند از او چنین اعتراف میگیرند.
آری اینچنین است که آدمها در زندان اعتراف میکنند؛ وقتی که آنها را میزنند، بیخوابی میدهند و ارتباطشان را با دنیای خارج قطع میکنند و جدیدا که قرص هم میدهند تا به قول ابطحی از “هیاهوی این دنیا رها شوی”. جلادان زندان اوین اینکار را میکنند و نهادهای امنیتی برایاش دادگاه تشکیل میدهند و رسانههای فاشیستی مثل خبرگزاری فارس که دشمن تک تک مردم ایران است و خبرنگاراناش باید حواس خود ار از این پس بیش تر جمع کنند، گزارشاش را میزنند.
این اعترافها باطل است، حرام است، مسخره است، غیره قانونی است، حجیت شرعی و قانونی ندارد، اعترافی که خبرگزاری فارس گزارشاش را بدهد قابل استناد نیست. باور نکنید که این گفتهها که از روی کاغذ خوانده میشد، گفتههای زندانیان سیاسی عزیز ما است. میدانم که هیچ کس باور نمیکند و آنها آب در هاون میکوبند و همه باور داریم که دولت احمدینژاد یک دولت کودتایی و غیرقانونی است که خودش و حامیاناش مسئول قتل و کشتار مردم هستند و با این رفتارها استالینیستی فوج بر فوج بر منفوریت خود میافزایند
http://www.madyarir an.net/?p= 1110
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر