یک سوم در خواب!… نیشکونی محکم به اهل سنت ایران…
در سمینار جهانی اتحادیه منظمات اهلی دنیای اسلام در استانبول بودم که اتفاق بسیار جالب و در عین حال شوکه کنندهای برایم اتفاق افتاد که در آن پیغامی بود بسیار مهم به اهل سنت ایران.. اجازه میخواهم آنرا از منبر شما به گوش همه اهل سنت ایران در هر کجا که هستند برسانم..
دکتر یونس امره
استاد الهیات دانشگاه آدیامان
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز…
در سمینار جهانی اتحادیه منظمات اهلی دنیای اسلام در استانبول بودم که اتفاق بسیار جالب و در عین حال شوکه کنندهای برایم اتفاق افتاد که در آن پیغامی بود بسیار مهم به اهل سنت ایران..
اجازه میخواهم آنرا از منبر شما به گوش همه اهل سنت ایران در هر کجا که هستند برسانم..
پس از یک جلسه بسیار پر بار از این سمینار جهانی که در آن برخی از دانشمندان دنیای اسلام چون یوسف قرضاوی و نویسنده کتاب ارزشمند خلافت عثمانی ناشناخته، سخنرانیهای بسیار پرباری را تقدیم داشتند برای ادای نماز به نمازخانه رفتیم.
در آنجا امام قبل از پیش امام شدن بنا به عادت مساجد ترکیه جبهای پوشیدند. یکی از دانشمندان هندوستانی که ادیبی سرشناس و اسلامگرایی ورزیده در کشورش است گفتند: در ایران نیز امامان نماز چنین جبهای میپوشند.
بنده که تا حدودی با ایران وایرانیان آشنائی داشتم، گفتم: البته قصدتان امامان شیعه است!
ایشان فورا جواب دادند: وقتی میگوئیم ایران یعنی شیعه!
این حرفشان در آن مجمعی که اندیشمندان بسیاری از کشورهای مختلف جهان اسلام تشریف داشتند برایم بسیار سنگین بود. گفتم: ببخشید جناب حضرت مولانا، این سخن شما ظلمی است بسیار بزرگ در حق اهل سنت ایران که یک سوم جمعیت این کشور را تشکیل میدهند..
ایشان از ته دل آهی سرکشیدند که توجه همه حاضرین را بخود جلب کرد. آنگاه با دلی سوخته گفتند: برادر، کدام یک سوم را میگوئی. این یک سومی که شما سنگش را بسینه میزنید. عبارت است از ۲۰ و اندی ملیون انسان در خواب! ۲۰ میلیون آدم بی بخار به چه کار آید؟!.. ۲۰ ملیون آدمی که حتی داد کشیدن هم بلد نیستند و همان قصه تنبل شاه عباس را بیاد آدم میآورند چه فایده دارند؟!
برای چون منی که از حجم مشکلات و مصیتهای اهل سنت تا حدودی مطلع بودم تحمل چنین هجومی بسیار گران آمد. فورا حرفش را قطع کرده گفتم:
ببخشید جناب استاد. اما آیا نمیدانید که آنها زیر سایه یک حکومت دیکتاتوری غیر انسانی خون آشام بسر میبرند که حتی اجازه نفس کشیدن به آنها نمیدهد. و آیا میدانی که چندها عالم و دانشمند در این کشور بصورت بسیار فجیعی کشته شدهاند.
به آرامی گفت: آری، همه اینها را میدانم. اینها مثل همان انسانهایی هستند که تاتاریان آنها را سر میبریدند و هیچ حتی جرأت دادکشیدن هم نداشتند. برادر عزیز! این اهل سنت ایران داد کشیدن هم بلد نیستند، ای کاش داد میکشیدند تا دنیای صدای مظلومیتشان را میشنید. و ای کاش داد میکشیدند تا دنیا حقیقت این نظام صفوی را میدانست و به دام آنها نمیافتاد. سکوت و مدارای اهل سنت ایران نه اینکه تنها آتش جانشان شده و روز بروز آنها را بسوی نابودی سوق میدهد. بلکه باعث شده دنیا حقیقت شیعه صفوی را درک نکند، و باعث شده دعوت آنها در بین مسلمانان جاهل و نادان طرفدارانی پیدا کند..
ایشان با حماس پر شور حرفهایش را ادامه میداد. و من همراه با بسیاری اندیشمندان جهان با دقت به او گوش فرا میدادیم. نگاهی به چهرههای مجلس انداختم، دیدم همه به عنوان تأیید سرشان را تکان میدهند. گویا همه اینها که در حقیقت سفیران جهان بودند با او همدرد و هم ایده بودند..
در ذهنم بود که باز قصه محدودیتها و وضع حال اهل سنت را بهانه گیرم. که او آنچه در ذهن من بود را دریافت و گفت: به من نگو، کسی به آنها توجه نمیکند، کسی به آنها میدان نمیدهد و…
آقای محترم، همه ما در همه کشورهای جهان رنجها و مصیبتها و مشکلات خاص خودمان را داریم. ولی باید هر کس داد بکشد و حقیقت مشکلاتی را که با آن دچار است را بیان کند تا دیگران از او با خبر شوند، این اهل سنت باید به همه زبانهای جهان در انترنت و مجلههای و شبکههای تلویزیونی و غیره..
صدای خود را بزور برسانند تا دنیا اولا با آنها همدرد شود، و ثانیا پرده از حقیقت شیعه صفویت بر کشیده شود، و بدینصورت جهان را از خوش خیالی نجات دهند.
حرفهایش برایم بسیار منطقی جلوه داد. آرام گفتم: من فارسی میدانم، یک نامه از طرف شما و این جمع مبارک برای اهل سنت ایران مینویسم.
با شوق و ذوق بسیار از من تشکر کرد و گفت: بله، بنویس، و بگو شما با سکوت مرگبارتان در حقیقت نه تنها بخود ظلم کردهاید. بلکه به شیعه نیز خدمت کردهاید، و در گناه گمراهی بسیاری از جوانان نادانی که در جاهای مختلف جهان به دام شیعه میافتند سهیم هستید…
ألا هل بلغت… اللهم فاشهد…
دکتر یونس امره
استاد الهیات دانشگاه آدیامان
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز…
در سمینار جهانی اتحادیه منظمات اهلی دنیای اسلام در استانبول بودم که اتفاق بسیار جالب و در عین حال شوکه کنندهای برایم اتفاق افتاد که در آن پیغامی بود بسیار مهم به اهل سنت ایران..
اجازه میخواهم آنرا از منبر شما به گوش همه اهل سنت ایران در هر کجا که هستند برسانم..
پس از یک جلسه بسیار پر بار از این سمینار جهانی که در آن برخی از دانشمندان دنیای اسلام چون یوسف قرضاوی و نویسنده کتاب ارزشمند خلافت عثمانی ناشناخته، سخنرانیهای بسیار پرباری را تقدیم داشتند برای ادای نماز به نمازخانه رفتیم.
در آنجا امام قبل از پیش امام شدن بنا به عادت مساجد ترکیه جبهای پوشیدند. یکی از دانشمندان هندوستانی که ادیبی سرشناس و اسلامگرایی ورزیده در کشورش است گفتند: در ایران نیز امامان نماز چنین جبهای میپوشند.
بنده که تا حدودی با ایران وایرانیان آشنائی داشتم، گفتم: البته قصدتان امامان شیعه است!
ایشان فورا جواب دادند: وقتی میگوئیم ایران یعنی شیعه!
این حرفشان در آن مجمعی که اندیشمندان بسیاری از کشورهای مختلف جهان اسلام تشریف داشتند برایم بسیار سنگین بود. گفتم: ببخشید جناب حضرت مولانا، این سخن شما ظلمی است بسیار بزرگ در حق اهل سنت ایران که یک سوم جمعیت این کشور را تشکیل میدهند..
ایشان از ته دل آهی سرکشیدند که توجه همه حاضرین را بخود جلب کرد. آنگاه با دلی سوخته گفتند: برادر، کدام یک سوم را میگوئی. این یک سومی که شما سنگش را بسینه میزنید. عبارت است از ۲۰ و اندی ملیون انسان در خواب! ۲۰ میلیون آدم بی بخار به چه کار آید؟!.. ۲۰ ملیون آدمی که حتی داد کشیدن هم بلد نیستند و همان قصه تنبل شاه عباس را بیاد آدم میآورند چه فایده دارند؟!
برای چون منی که از حجم مشکلات و مصیتهای اهل سنت تا حدودی مطلع بودم تحمل چنین هجومی بسیار گران آمد. فورا حرفش را قطع کرده گفتم:
ببخشید جناب استاد. اما آیا نمیدانید که آنها زیر سایه یک حکومت دیکتاتوری غیر انسانی خون آشام بسر میبرند که حتی اجازه نفس کشیدن به آنها نمیدهد. و آیا میدانی که چندها عالم و دانشمند در این کشور بصورت بسیار فجیعی کشته شدهاند.
به آرامی گفت: آری، همه اینها را میدانم. اینها مثل همان انسانهایی هستند که تاتاریان آنها را سر میبریدند و هیچ حتی جرأت دادکشیدن هم نداشتند. برادر عزیز! این اهل سنت ایران داد کشیدن هم بلد نیستند، ای کاش داد میکشیدند تا دنیای صدای مظلومیتشان را میشنید. و ای کاش داد میکشیدند تا دنیا حقیقت این نظام صفوی را میدانست و به دام آنها نمیافتاد. سکوت و مدارای اهل سنت ایران نه اینکه تنها آتش جانشان شده و روز بروز آنها را بسوی نابودی سوق میدهد. بلکه باعث شده دنیا حقیقت شیعه صفوی را درک نکند، و باعث شده دعوت آنها در بین مسلمانان جاهل و نادان طرفدارانی پیدا کند..
ایشان با حماس پر شور حرفهایش را ادامه میداد. و من همراه با بسیاری اندیشمندان جهان با دقت به او گوش فرا میدادیم. نگاهی به چهرههای مجلس انداختم، دیدم همه به عنوان تأیید سرشان را تکان میدهند. گویا همه اینها که در حقیقت سفیران جهان بودند با او همدرد و هم ایده بودند..
در ذهنم بود که باز قصه محدودیتها و وضع حال اهل سنت را بهانه گیرم. که او آنچه در ذهن من بود را دریافت و گفت: به من نگو، کسی به آنها توجه نمیکند، کسی به آنها میدان نمیدهد و…
آقای محترم، همه ما در همه کشورهای جهان رنجها و مصیبتها و مشکلات خاص خودمان را داریم. ولی باید هر کس داد بکشد و حقیقت مشکلاتی را که با آن دچار است را بیان کند تا دیگران از او با خبر شوند، این اهل سنت باید به همه زبانهای جهان در انترنت و مجلههای و شبکههای تلویزیونی و غیره..
صدای خود را بزور برسانند تا دنیا اولا با آنها همدرد شود، و ثانیا پرده از حقیقت شیعه صفویت بر کشیده شود، و بدینصورت جهان را از خوش خیالی نجات دهند.
حرفهایش برایم بسیار منطقی جلوه داد. آرام گفتم: من فارسی میدانم، یک نامه از طرف شما و این جمع مبارک برای اهل سنت ایران مینویسم.
با شوق و ذوق بسیار از من تشکر کرد و گفت: بله، بنویس، و بگو شما با سکوت مرگبارتان در حقیقت نه تنها بخود ظلم کردهاید. بلکه به شیعه نیز خدمت کردهاید، و در گناه گمراهی بسیاری از جوانان نادانی که در جاهای مختلف جهان به دام شیعه میافتند سهیم هستید…
ألا هل بلغت… اللهم فاشهد…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر