۱۳۸۸ تیر ۲۲, دوشنبه

بنگرید بر خلقم


بنگرید بر خلقم


خلقی در بند با ظلمتی ناباورانه که در حیطه حصار نا اهلان گرفتارند ، نا اهلان زوال پرستی که لحظه به لحظه سایه ظلمتشان بر مظلومان گسترانیده تر و عطش جنایتشان فزونتر میگردد
بنگرید بر مردمم نه آنانی که بر دار آویختند یا در خون پاک خویش غلطیدند و یکی پس از دیگری خاک سرد را در آغوش کشیدند
بر پدرانشان بنگرید که می نگرند جان سپردن فرزندشان را بر دار
بر برادرانشان بنگرید که می گریند در آغوش بی جان و خون آلود برادر
به خواهران سوگواری که اشک میبارند بر پیکره سرزمینم بنگرید
به مادرانم که نیمه شبان با کابوسی برمیخیزند و خیره و مبهوط بر بستر خالی فرزندان خفته در خاکشان مینگرند وخون میبارند بنگرید
بر پسرانی که با اشک ، جامه مانده از پدر را می شویند بنگرید
به سرزمینم بنگرید که خون میبارند بر پیکرش ، خون پاک مردم نجیبش را
ای سرزمینم ، زادگاهم ، خاک در خونم سخنم با توست بنگر به خویشتن بنگر
بنگر به خاکت و گواهی ده خون ریخته بر دامانت را
بنگر به مظلوم مردمانت و گواهی ده آه جانسوز در خفقانشان را
بنگر به دژخیمان و گواهی ده سنگینی چکمه شان را بر قلب خواهرانم
و بگو به شیر مردانت که همچون تفتان ، با صلابت و استوار ،و همچون طوفان پر خروش ویرانگر بتازند بر اهریمن که امید این خلق خاموش و ستم دیده به دستان پر توان غیرتشان است
بگو به مالک بگو که دل خلقی در دستان تدبیر توست و بگو به یارانش، جان برکفان لشکر حق که اشک و دعای مادرانم با شماست.
و بگو
به دژخیمان بگو همانگونه که بند بند تنتان بر پیکره سراوانم گسترانیده شد به ذات پاک خدایم سوگند این راه خونین تا فتح عزت و آزادی پیموده خواهد شد
نصر من الله و فتح قریب
یارمحمد زهی_خاش

هیچ نظری موجود نیست: